ساعاتی که از بین می رود


بعد از گذشت سال ها هنوز نفهمیدم قسمت چیست؟

اگر قسمت دردی است که بر قلب های من می نشیند، پس حکمت چیست؟ آیا تمامی قسمت های خدا اینقدر دردناک است؟ چطور کسی نگاهی به این دل رنج دیده نمی کند!؟

به کدامین گناه نابخشوده عذابم می دهید، منی که همیشه مهربان بودم

بدلیل دل سیاهم تاوان دل شکسته می دهم؟

به چشم ناپاکم نور چشم از من می بری ؟

یا به ذاتم ؟ منم خدا اشرف مخلوقاتت، من این ریاضت عرفانی را نمی خواهم، من این آزمون انسانی را نمی خواهم، خدایا آینده را اینک به من بده، من امروز محتاج ثانیه های امید بخشم.

نگو داناترین من فراموش کرده ای که هرچیز که می گیری، خودت روزی بخشیده ای!


اشک ها را می دهی تا دیگر ناله مرا نشنوی، خیالی نیست اشک هایت را نیز پس می دهم، به مرور این ساعت ها زندگانی را نیز باز خواهم گرداند. آنروز دیگر چیزی برای گرفتن نداری و من آرامم



ورود به یک دنیا جدید

نمی دونم چقدر می تونم موفق بشم اما تصمیم گرفتم آدرس وبلاگم رو به هزار تا دلیل عوض کنم و از اونجایی که وبلاگ قدیمی تو این بلاگ اسکای داشتم وبلاگ جدیدم رو هم همینجا می زارم. 

این روزا نوشتن هم سخت شده اما خوب چاره ای نیست باید نوشت تا بتونی یه جورایی حرف بزنی


فعلا خیلی منتظر پست جدید نباشید اگه همه پستی زده بشه واسه دله خودمه